عباس زراعت رفت | خداحافظ آقای وکیل

دکتر عباس زراعت

سال 1392

اواخر سال بود. توی سایت کامپیوتر (محل اجتماع کامپیوتریها) نشسته بودم که ناگهان ناصر از خوشحالی از جا پرید. هیجان زده بود. ناصر بلند گفت: “کتابی رفت.” (به عبارتی عباس زراعت آمد.) من دانشجو که فقط درس میخواندم و حالا اواخر دوران عضویت در انجمن علمی را هم سپری میکردم، برایم چنین خوشحالی، بی معنا بود. خب یک نفر رفته و دیگری آمده، که چه؟ از ناصر پرسیدم: “خب؟ حالا چه میشود؟” با لبخندی که داشت به خنده میرسید و با خوشحالی فراوان گفت: “بشین و ببین چی میشه!”

سال 1400

دورکار هستم و در خانه کار میکنم. خسته شدم و موبایل را برداشتم تا اینستاگرام را چک کنم. جواد داستان (استوری) گذاشته بود. “کتابی سرپرست دانشگاه کاشان شد. همون شد که میخواستیم.” این داستان را با تصویر دکتر کتابی و چند شکلک (ایموجی) خنده گذاشته بود. پیام دادم که همان شد که فلانی میخواست. جواب داد که: “نه، گزینه اول ما هم کتابی بود.” گفتم: “مهم نیست. اگر گزینه صدم شما هم بود، کتابی میشد.”

خلاصه آنچه اتفاق افتاد

خیلی خلاصه عرض کنم، عباس رفت و عباس آمد. خیلی خلاصه. این برای یک دانشجوی درسخوان که با اساتید و مدیرگروه و … سر و کار دارد، کاملا مفهوم است. استاد یک دانشکده شده است رییس دانشگاه. خب که چه؟ من که نهایتا ایشان را در جلسه تقدیر از دانشجویان نمونه میبینم. حالا به هرحال جایزه را یک نفر میدهد. چه فرقی میکند. نهایتا ممکن است 16 آذر هم در سلف و مسجد رویت شود. به هر حال برای یک “دانشجوی فقط درسخوان” تفاوتی ندارد و شاید هم واقعا فرقی ندارد.

آنچه ما میبینیم

سال 1392 عباس کتابی رفت و عباس زراعت آمد. 1400 دقیقا برعکس! امروز میدانم چرا ناصر خوشحال بود و همینطور میدانم چرا جواد خوشحال است. اینکه کتابی خوب است یا بد یا خنثی، جای بحث من نیست. شاید بعدا به آن بپردازم. بحث الآن من دکتر زراعت است. احتمالا کسی مثل من دوران ایشان را تجربه نکرده باشد.

دکتر عباس زراعت چه کرد؟

خستگی تمام بدنم را میگیرد، زمانی که میخواهم از ایشان بنویسم. نمیدانم از کجا بگویم. تماما جلساتی را به یاد می آورم که ایشان من را میدید. یادم است برای مسخره کردن، رو به دکتر ستار گفتند: “ایشون هنوز فارغ التحصیل نشدند؟” دکتر ستار هم خیلی زیبا گفتند که: “ارشد میخونند. قول دادند دکتری دیگه اینجا نیاد!”
اینکه دکتر بقیه را نمیشناخت ولی من را نه تنها میشناخت، بلکه از حضورم درد داشت، برایم قابل افتخار بود. اما باز صحبت من این نیست که ما با دکتر چه کردیم. چون هر چه کردیم عکس العمل رفتارهای ایشان بود. فعلا باید بدانیم زراعت چه کرد؟

سال 1393

اولین واکنش، دانشجویی که مست نبود!

احتمالا فروردین 93 بود که اتفاق جنجالی حمله یک دانشجوی پسر به یک دانشجوی دختر در سرویس بهداشتی ساختمان اسلامی، رخ داد. دانشجوی پسر دیگری ورود کرده بود و جلوی اتفاقات بدتر را گرفت. شاید همگی منتظر واکنش ریاست بودیم. فعالین فرهنگی آن زمان، به دیدار ایشان رفتند. برخی احتمال مست بودن دانشجوی خاطی را دادند. ایشان در واکنشی میفرمایند: “مَس نِــــبودَ”. گذشت. اینکه چه تنبیهی برای دانشجوی خاطی درنظر گرفتند، اساسا معلوم نیست. هر چند بخاطر آبروی دانشجو انتظار چنین کاری هم نداشتیم. اما انتظار داشتیم ریاست، دلگرم کننده تر، پویاتر و مسئولانه تر برخورد کنند. اما نکرد …

تشکل غیرقانونی

در اولین سال ریاست دکتر عباس زراعت، انجمن اسلامی دانشجویان، شروع به فعالیت کرد. چیزی که به یاد دارم این است که موافقتهای اصولی را در دوره ریاست دکتر کتابی گرفته بودند اما تغییر ریاست، راه را هموار کرد. طبق قانون، برای مجوز شروع فعالیت تشکل، تشکل مذکور باید حداقل 3 درصد دانشجویان دانشگاه را جذب میکرد. اما این اتفاق برای این تشکل نیافتاد.

توهین به رهبری

در سال شروع فعالیت، انجمن اسلامی در نشریه خود (دریچه*) بطور غیر مستقیم به رهبری توهین کردند. بطور واضح، داستان چوپان دروغگو را برای تخریب یکی از اصول نظام نوشتند. آقای وکیل که مدعی بودند نشریات دانشجویی را مطالعه میکنند، نه تنها به این نشریه ایرادی نگرفتند، بلکه پس از شکایت دانشجویان، این نشریه تبرئه شد!!!

بزرگترین تشکل

دکتر زراعت قانوندان است. در کشور معروف هستند. طبق قانون، بزرگترین تشکل دانشگاه، عضو شورای فرهنگی دانشگاه است. طبق استفساریه هم بزرگترین تشکل، یعنی تشکلی که بیشترین افراد شرکت کننده در انتخابات شورای مرکزی خودش را دارد. اما ایشان، با هنری که داشتند، چنین نکردند. بزرگترین تشکل را تشکلی دانستند که عضو بیشتری دارد. فرمهای عضویت تشکلها را دریافت کردند و یکماه نگه داشتند و به تشکل انجمن اسلامی یکماه فرصت دادند تا عضوگیری گله ای داشته باشند!

برای مطالعه بخش بعدی کلیک کنید.
برای مطالعه دستنوشته های من کلیک کنید.

*دریچه، نشریه ای بود که قبل از دریافت مجوز انجمن، نیروهای اصلی انجمن اسلامی، آن را میچرخاندند. و به هیچ وجه جدا از انجمن نبود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *