پادشاه اقلیم دل

پادشاه اقلیم دل – گاهی به نداشتنت فکر میکنم، تو نباشی. میان زندگی، میان داشته هایم، میان فکر، رویا و خاطرات من. باور می‌کنی؟

مهم نیست که باور کنی یا نه، تصورش هم دیوانه کننده است. قلبم میگیرد. سرم تیر میکشد، رنگم میپرد.

انگار قلبم را در مشت گرفته اند و مانع تپیدن آن می‌شوند. انگار پتکی به سرم میکوبند. انگار دیگر خونی در بدن ندارم و حضرت ملک الموت برای قبض روح آمده است. نداشتن تو، یک فاجعه است. یک حمله تروریستی، چیزی شبیه حمله داعش به عراق و سوریه. پادشاهی قلبم، سپاهی را به جمهوری دموکراتیک عقل میفرستد تا شبه نظامیان اوهام را نابود کنند.

پادشاه اقلیمی شده ای که هیچ ساکنی جز خودت ندارد. نه ترس کودتا داری نه ترس توطئه وزرا و حکام و بزرگان را. بدون ترس از قیام و کودتا و شورش، ظلم می‌کنی و زور میگویی. میدانی صاحب این ملک، کسی نیست جز خودت.

خوشا به حالت که همه این ها را به یک لبخند تو فراموش میکنم. عزیزم، صبر در برابر قهر کردن هایت زیباست. وقتی قهر میکنی و صدایت در نمی آید، لحظه شماری میکنم تا آشتی کنی و صدای آرام و زیبایت را دوباره بشنوم و آرامش، دنیایم را فراگیرد.

همسرم، دنیای من، همدم من، آغوشت را باز کن تا در تو محو شوم. آغوشت را باز کن تا به خوابی روم که گویی هیچگاه بیدار نبودم. خانم جان، دوستت دارم

2 دیدگاه برای “پادشاه اقلیم دل

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *