در منزل پدری، جلوی پدر نشستم. از برادر گله میکردم که چرا چنین میکند و چرا چنان میکند. به حدی ناراحت بودم که معلوم بود از رفت و آمد اذیت میشوم. حضرت پدر خوب شنیدند. حرفهایم که تمام شد، به درختی در باغچه حیاط اشاره کردند و گفتند: این درخت تا وقتی سرپاست که به […]